کد مطلب:164563 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:100

اختلاف است در این که سر مبارک حضرت سیدالشهداء در کجا مدفون است
شیخ فقیه، نبیه عالم، ابن نما می فرماید كه:

اما رأس شریف بزرگوار، پس در آن اختلاف است؛ پس قومی گفته اند كه آن سر را به مدینه بردند و عمرو بن سعید حاكم مدینه آن را در مدینه دفن كرد. و از منصور بن جمهور حكایت شده كه چون داخل خزینه ی یزید بن معاویه شد. در زمانی كه خزینه گشوده شد، در آنجا جونه سرخی یافت. و جونه، طبله عطار را گویند. پس منصور بن جمهور به غلام خود گفت كه این جونه را محافظت كن كه در آن گنجی است از گنجهای بنی امیه، چون آن را گشود، دید كه در آن سر حضرت امام حسین است و او خضاب كرده شده به سیاهی است. پس به غلام خود گفت كه جامه بیاور. پس آن سر را بدان جامه پیچید و آن را دفن نمود در دمشق در نزد باب فرادیس در نزد برج سوم از آنچه در پهلوی مشرق است. و جماعتی از اهل مصر مرا خبر دادند كه مشهد رأس در نزد ایشان است و آن را مشهد كریم می نامند. و بر آن طلای فراوانی آویخته، مردم در موسمها آنجا را قصد می نمایند و آن را زیارت می نمایند و گمان می كنند كه آن سر اطهر در آن مكان مدفون است و آنچه از این قول محل اعتماد است، آن است كه آن سر، عود كرد به سوی جسدش، بعد از این كه طواف داده شد به آن در كربلا و دفن شد با بدن مبارك آن جناب. تا اینجا كلام ابن نما - اعلی الله مقامه - بود. [1] .


و صاحب مناقب و بعضی دیگر ذكر كرده اند كه:

یزید به علی بن حسین گفت كه ذكر كن آن سه حاجت را كه به تو وعده دادم كه انجاح [2] آنها نمایم. پس آن حضرت فرمود كه حاجت اولی آن است كه بنمائی مرا روی آقای مرا و پدر مرا و مولای من حسین را. پس توشه از روی او گیرم و به سوی او نگاه كنم و او را وداع كنم. و دوم این كه رد كنی به ما آنچه را كه بردند. و سوم این كه اگر عزم بر كشتن من نمودی. بفرستی با این زنان كسی را كه ایشان را به حرم جد ایشان رساند. پس یزید پلید گفت: اما روی پدرت، پس آن را هرگز نخواهی دید و اما كشتن تو پس عفو كردم از تو. و اما زنان پس نمی رساند به مدینه ایشان را مگر تو. و اما آنچه از شما گرفته اند پس من عوض می دهم از آن چند برابر قیمت آن را. پس آن جناب فرمود كه اما مال تو را. پس نمی خواهم آن را و او برای تو باشد، و این است و جز این نیست، من طلب كردم آنچه را كه از ما گرفته اند برای آنكه در آن ریسیده ی دست فاطمه، دختر محمد، بود و مقنعه ی آن جناب بود و قلاده اش و پیراهنش، پس یزید امر كرد كه آنچه را برده اند رد نمایند و دویست تومان هم بر آن افزود. پس حضرت زین العابدین آن را گرفت و در میان فقرا تقسیم نمود. [3] .

و سید بن طاووس در كتاب لهوف می فرماید كه اما رأس حسین - علیه السلام - پس روایت شد. كه آن را عود دادند پس دفن كردند به كربلا با جسد شریف آن حضرت. و عمل طائفه بر این استقرار یافته. و به غیر این نیز آثار مختلفه [ای] روایت شده كه آنها را ذكر نكردیم. تا این كه منفسخ شود آنچه را كه ما شرط كردیم آن را از اختصار كتاب. [4] و صاحب مناقب گفته كه ذكر كرده امام ابو العلاء حافظ به اسناد خود


از مشایخ خود كه:

یزید بن معاویه در هنگامی كه سر حسین - علیه السلام - را به نزد او بردند، آن سر مبارك را به سوی مدینه فرستاد، پس بعضی از موالی بنی هاشم بر او وارد شدند. پس فرستاد ثقل [5] حسین و كسانی را كه از اهل او باقی مانده بودند. و تهیه ی ایشان را دیده و نگذاشت برای ایشان حاجتی را در مدینه مگر این كه برآورده كرد. و سر مبارك امام حسین را به نزد عمرو بن سعید بن عاص فرستاد و او عامل یزید در مدینه بود پس عمرو گفت كه من دوست داشتم كه این سر را به من نمی فرستادند. پس عمرو امر كرد كه، آن سر را به بقیع در نزد قبر مادرش فاطمه دفن كردند. و بعضی دیگر ذكر كرده اند این كه سلیمان بن عبدالملك بن مروان پیغمبر خدا را در خواب دید كه با او نیكوئی و ملاطفت می كرد. پس سلیمان، حسن بصری را خواست و از او سؤال از این معنی نمود. و از تعبیر آن خواب از او سؤال نمود. او در جواب گفت كه شاید تو به اهل پیغمبر نیكوئی كرده باشی. پس سلیمان گفت كه من سر حسین در خزینه ی یزید بن معاویه یافتم، پس آن را به پنج دیباج [6] پوشانیدم و نماز بر او گذاردم با جماعتی از اصحاب من، و آن را دفن كردم. پس حسن بصری گفت كه پیغمبر از تو راضی شد به این سبب. و سلیمان بن حسن احسان نمود و جوایز داد. بعضی دیگر گفته اند كه آن سر مبارك را یزید سه روز به دمشق به دار آویخت و مكث كرد آن سر در خزائن بنی امیه، تا این كه نوبت به سلیمان بن عبدالملك رسید. پس آن سر را خواست. آن را آوردند و بزرگ و سفید بود. پس آن را در سفط [7] گذاشت و آن را پاكیزه كرد و آن را جامه [ای] پوشانید و در مقابر مسلمانان دفن كردند، بعد از آن كه بر او نماز كرد. پس چون عمر بن عبدالعزیز متولی


باشد و از آن سر سؤال كرد، پس از این كه امر بر او معلوم شد، فرستاد آن سر را نبش كردند، و آن سر را گرفت و خدا می داند كه به آن سر چه كرد. او ظاهر از طریقه ی او این كه آن سر مبارك را به كربلا فرستاده باشد پس با جسدش دفن كرده باشد. [8] .

و علامه ی مجلسی در مقتل بحار بعد از ذكر این اخبار فرموده كه:

من می گویم كه این اقوال از مخالفین است و آن چه مشهور در میان ما علماء امامیه است این كه آن سر را با جسدش حضرت امام زین العابدین - علیه السلام - دفن نموده است. و اخبار بسیاری هم وارده شده كه آن سر مبارك در نزد قبر امیرالمؤمنین - علیه السلام - مدفون است. تا این جا كلام بحار بود. [9] .

و این قول كه انضمام آن سر به جسد مباركش، اقوی از سائر اقوال است. و این مذهب سید مرتضی نیز می باشد. [10] كه عمل به روایت آحاد نمی كرد. بلكه از كلام بعضی، استفاده ی ظهور اجماع می شود. و كلینی در این باب دو روایت ذكر كرده: یكی این كه مدفون در جنب امیرالمؤمنین است. و این روایت ابان بن تغلب است از حضرت صادق - علیه السلام - و روایت دیگر از یزید بن عمرو بن طلحه است كه از حضرت صادق - علیه السلام - كه: آن سر مبارك مدفون در ظهر كوفه است، نزدیك قبر امیرالمؤمنین - علیه السلام [11] و مؤید قول مشهور است، كلام شیخ طوسی كه بعد از ذكر این قول فرمود: «و منه زیارة الاربعین». [12] یعنی از اینجا است كه زیارت اربعین از


زیارات مخصوصه شده و مشروع به نحو استحباب به خصوصیت شده. و ظاهر این عبارت این كه آن سر اطهر را در روز اربعین به بدن اطهر منضم [13] دفن كردند. و این دلالت ندارد بر این كه اهل بیت در روز اربعین به كربلا رسیده باشند، تا این كه گفته شود كه تو این قول را تضعیف كردی. بلكه محتمل است كه حضرت سید السجاد در روز اربعین، تنها سر مبارك را به كربلا آورده باشد و با آن بدن اطهر دفن كرده باشد. و اما روایت كافی پس می توان تأویل آن كرد كه بنابر روایت تبر مذاب كه از واقدی است:

ابن زیاد بیدادگر، حجام ابتر را امر كرد كه گوشتهای زیادتی گردن مبارك را كه به تعجیل، بد بریده بودند، بار دیگر برید و به قول خود اصلاح نمود و مغز سر مبارك را بیرون آورد و در میان سر مشك ریخت. پس عمرو بن حریث آن گوشتهای زیادتی و مغز سر را از ابن زیاد مطالبه كرد و گفت كه تو نفس خود را شفا دادی، اینها را به من ببخش تا دفن نمایم. پس آن ملعون اجابت كرد و عمرو بن حریث آنها را غسل داد و كفن كرد و در نزد قبر امیرالمؤمنین یا نزدیك قبر آن حضرت دفن كرد. [14] .


[1] مثير الاحزان:106.

[2] انجاح: روا كردن حاجت.

[3] الملهوف :224.

[4] الملهوف:225.

[5] ثقل: متاع و بار مسافر و حشم و خدمتكاران او.

[6] ديباج: جامه هاي ابريشمي.

[7] سفط: سبد جامه.

[8] بحارالانوار 145:45.

[9] بحارالانوار 145:45.

[10] مناقب ابن شهر آشوب 77:4.

[11] الكافي 571:4 و 572.

[12] عوالم 327:17.

[13] منضم كردن: ضميمه كردن، ملحق كردن، به هم پيوستن.

[14] تبر مذاب.